نکته ۲: خطر اسپویل تجربه! ممکنه بعضی جاها جزئیات زیادی از اینکه چی در انتظارتونه بدم. در نتیجه اگه قصد سفر دارید و میخواید در لحظه با اتفاقات مواجه شید، شاید این مطالب مناسب شما نباشه.
روزای قبل از بوم گردی شنیوب و روستای زیارت تو همین سفر:
- سوی عسلویه (مقدمات سفر جنوب گردی)
- بنود و ساحل بنود (سفرنامه روز اول)
آپدیت دی ۱۴۰۱: اخیرا سفری با دوچرخه به اون منطقه داشتم و ویدیویی هم از اقامتگاه بومگردی شنیوب گرفتم که میتونید این پایین تماشا کنید (ضمنا اگه یوتوب دارید خوشحال میشم بیاید اینجا که بقیه ویدیوها رو هم ببینید):
عکسی که این بالا میبینید نه قبرسه نه یونان. حیاط باصفای اقامتگاه بوم گردی شنیوب هست تو روستای زیارت هرمزگان، نزدیک شهر پارسیان. این شهر و در کل منطقه پارسیان تا چند سال پیش اسمش گاوبندی بود و محلیای قدیمی اکثرا هنوز اسم گاوبندی رو استفاده میکنن. حتی گوگل هم اونجا لوکیشن من رو میزد گاوبندی. اما چون روی نقشه به پارسیان تغییر کرده و جوونا هم اکثرا اسم پارسیان رو استفاده میکنند، منم تو این مطلب دیگه از همون پارسیان استفاده میکنم.
روستای زیارت زیاد داریم تو ایران. اگه از سرچ گوگل برای زیارت گرگان، یا زیارت بوشهر رسیدید به اینجا، بدونید که این اون نیست. (یه شهر دیگه هم که تو جنوب هزارتا ازش داریم، بستانو/بستانه هست). وجه تسمیه این روستای زیارت، اونطور که ساسان (که جلوتر باهاش آشنا میشید) بهم گفت، از قرار معلوم حضور یه پیر مریدطوری بوده که مردم میومدن زیارتش. الانم مقبره این پیر زیارت وجود داره. خود روستا روی نقشه اینجاست، تو استان هرمزگان، بین پارسیان و بندر مُقام:
اگه مطلب بنود، روز قبلی این سفر رو خونده باشید یادتونه که با آقای شفیعی، راننده تاکسی فرودگاه عسلویه راه افتادیم و تقریبا سه ربعه از بنود رسیدیم اینجا. تا یادم نرفته یه چیز بامزه هم بگم. نصفه شبی که بنود خوابیده بودم یهو به سرم زد که صبح به جای اینکه مسیر رو به سمت کیش ادامه بدم، برم سمت بوشهر و از اونجا برگردم تهران. چون مسیر به سمت بندر مُقام که میونهی راه من بود یه سری جای دیدنی از جمله ساحل مکسر داشت که ترجیح میدادم سبک میومدم (و قطعا بزودی با کوله سبک هم میرم). صبح هم که به آقا صلاح زنگ زدم و آقای شفیعی رو راهی ساحل بنود کرد، بهش گفتم که میخوام برم عسلویه و از اونجا با خطی برم بوشهر. با خودم فکر کردم که یحتمل یه ساعته دیگه. جفتشون تو یه استانن. بعد تو همون مدت کوتاهی که آقای شفیعی داشت میومد بنود، نقشه گوگل رو روی گوشی قراضه م باز کردم (که تو پست مقدمات جنوب گردی گفتم چرا گوشی قراضه بردم) و در شرایطی که اینترنت هم نبود تونستم کلیت فاصلهی بین عسلویه و بوشهر رو ببینم. با اسکرول کردن همون زوم نقشه روی تهران و اندازه گرفتن با بندهای انگشتم، فهمیدم فاصله عسلو تا بوشهر نه یه ساعت، که قشنگ اندازه تهران تا رشته و چار ساعت راه اتوبانیه :)) این شد که پلن بوشهر کنکل شد و تصمیم گرفتم همون پلن اولیه یعنی ادامه دادن به سمت کیش رو پیش بگیرم. یاد اون فکت بامزه افتادم که میگفت میدونستید فاصله رشت تا اهواز، از فاصله اهواز تا بندرعباس کمتره؟ واقعا کمتره. کلا جنوب خیلی بزرگه. آدم تو تخمینهاش اشتباه میکنه. بگذریم.
حیاط بهشتی بومگردی شنیوب
من شنیوب نیومده بودم. تو راه یه شماره موبایل از لوکیشن گوگلشون برداشتم و زنگ زدم. خط برای خانم ملکپور بود و گفتند خودم اونجا نیستم اما یه اتاق خالی داریم. برید اونجا بگید اتاق بالا رو بهتون بدن.
خانم ملکپور: صفر نهصدوسیونه، ۵۱۰۳۱۷۹
لحظهی ورود من به بوم گردی شنیوب، انگار که لحظهی ورود به بهشت بود. ساحل دریا در سمت راست، آلاچیقهای قشنگ رو به روم، چند تا پسر و دختر همسن و همفاز (که از جای دیگه اومده بودند و پاگیر جنوب شده بودند)، موزیک ملویی که پخش میشد و اتاقی که تو طبقه بالا منتظرم بود تا ۲۷ کیلو بار رو داخلش بذارم و بتونم بالاخره مثل بچه آدم پیادهگردی کنم. تا یه دوش گرفتم و لباسای شنیم رو شستم و روی آلاچیقها لش کردم، یه دوستی که فکر کنم اون طرفا آشپزخونه محلی داشت گفت ناهار خوردی؟ گفتم نه. گفت پس میارم. میدونم که اگه میخواستم بهم منو و گزینه میداد اما بهش اعتماد کردم و گفتم ماهی میخوام. و عجب ماهی خفنی بود. یه ماهی شیر تازه صید، طبخ شده با ادویههای محلی. اون نوشابه خنک گازدار هم که آب رو آتیش بود.
این بنده خدا که غذا آورد، تو دورهمی شبونه خیلی با خوشحالی هم داشت تعریف میکرد که بچههاشو با کمربند میزنه و این تو فرهنگ ما خیلی قبیحه و کمتر کسی با خوشحالی تعریفش میکنه اما اونجا اوکی بود. یاد توصیه اون زوج زیرابیبروی عسلویهای افتادم که تو پست ساحل بنود تعریف کردم.
کلا تو هر روستایی که اقامتگاه بومگردی باز میشه، رونق اقتصادیش فقط به کسایی که توش کار میکنن نمیرسه. بلکه غیرمستقیم به بعضی از مشاغل دیگه روستا هم نفع میرسونه. مثل صیادی که این ماهی رو شکار کرده، یا آشپزخونهای که اونجا غذا میپزه. تازه قیمت این چلو شیر خفن ۵۰ تومن بود. تهران چلو قیمهی آبکی میدن با این قیمت. اینه که بهتره تو هر روستا هر چیزی نیاز دارید از اهالی همونجا بگیرید. این رو ساسان، رفیق باحالی که مسئول بوم گردی شنیوب بود بهم یادآوری کرد و تو ذهنم موند. ساسان باحالترین آدمی بود که میتونست مسئول همچین جایی باشه. پرانرژی، خوشصحبت، خوشوایب. خودش بچه همون اطرافه و اگه خواستید با تور برید سواحل پارسیان، میتونه براتون تورهای خفن جزیرهها و غارها و تنگهها رو بچینه یا لیدرتون باشه. تازه دزدکی شنیدم که یه هاستل هم تو پارسیان، نزدیکترین شهر به روستای زیارت داره.
ساسان: صفر نهصد و دو، ۴۸۸۳۲۶۵
یه چیز جالبم بگم. تو شنیوب نه فقط یه زوج اروپایی که با لیدر اومده بودند، که یه دختر همسن و سال اروپایی و بدون لیدر هم اقامت داشت که بک پکری اومده بود جنوب ایران. میخوام بگم مردم اون خطه چقدر شریف و امن و امانن. دختره رو البته تو روستا دیدم، نمیدونم شنیوب اقامت داشت یا نه.
اون نقاشی خرچنگ که رو دیوار سفیده میبینید الکی نیست. ساسان گفت شنیوب تو گویش محلی اسم یه خرچنگه. بعد از یه چیلکس حسابی رو آلاچیقای شنیوب که واقعا نمیخواستم هیچوقت تموم شه، بساط ماهیگیری رو برداشتم و راه افتادم سمت اسکله نزدیک روستا. تقریبا نیم ساعت روی ماسهها تا اونجا راه بود و چه راهی جذابتر از این. جز یه ماهی در قد و قواره کیلکا چیزی گیرم نیومد و اونم فرستادم رد زندگیش. سه تا علت داشت که محض تجربه میگم:
- ۱- اسکلهای که رفتم مخصوص ماهیگیری نبود و سنگای بزرگ نزدیکش بود. اولا باعث میشد تا ۱۰-۲۰ متر جلوتر هم کمعمق باشه، دوما قلاب گاهی لاشون گیر میکرد.
- ۲- موقع جزر رفته بودم و این عمق آب رو کمتر هم میکرد.
- ۳- مثکه ماهیای جنوب کارشون با کرم و ذرت و اینا راه نمیفته. فقط تکه ماهی و میگو میخان به عنوان طعمه. منم که آماتورم و این رو نمیدونستم.
وقتی داشتم سمت اسکله میرفتم دم غروب بود و گفتم حیف شد هدلایتمو نیاوردم. موقع برگشت هم خوردم به تاریکی و کمبودش حس شد. این شد که به جای برگشت از همون مسیر ساحلی، اومدم نزدیک جاده و یکی از اهالی سوارم کرد و تا روستا آورد. منم یه کم نارنگی از میوهفروشی روستا خریدم و جای کرایه به دوستمون دادم، چون کرایه نمیگرفت، و اومدم اقامتگاه (ساسان نارنگی هم خیلی دوست داره براش ببرید).
نگم براتون که چقدر حال خوب و صفا تو حیاط شنیوب بود. همه جمع شده بودند بگو بخند، توی یکی از آلاچیقها هم دو سه نفر از لیدرای حرفهای منطقه از جمله آقای کنگانی جمع شده بودند و منم به دعوت ساسان رفتم نشستم و از صحبتاشون استفاده کردم. شنیده بودم که تو جزیره مارو (که مقصد فردام بود) نمیشه کمپ شبونه زد، اما آقای کنگانی گفت چند وقته اجازه میدن و تصمیمم قاطع شد که فردا برم سمت لاوان و مارو. یه سر رفتم تو اتاق لباس عوض کردم و وسایلمو زدم به شارژ و آماده شدم برای شام.
بعد از یه چایی روی آلاچیقا، رفتم که بخوابم. اینم بگم که چایی و آب جوش هزینهای نداره تو شنیوب. آب معدنی هم لازم نیست بخرید. چون هم برای محیط زیست بده هم برای جیب شما. به جاش کافیه یه لیوان داشته باشید (یا از بچهها بگیرید) و هر چقد دوس دارید از آبسردکن آب یخ تزریق کنید به بدن.
موجا شببخیر میگن
خواب تو طبقه بالای شنیوب واقعا چسبید. هوا نسبتا خنک، صدای موجها نزدیک، اتاق بسیار بسیار تمیز. یه مورچه هم روی زمین پیدا نمیشد. البته من با خودم یکی دو تا روتختی یه بار مصرف دارم که میندازم روی تشک تو اقامتگاههای این مدلی. اما اتاق شنیوب واقعا عین خونه خود آدم تمیز بود. حموم و دستشویی هم واقعا تمیز بود. البته حموم و دستشویی مثل اکثر بومگردیها بین مسافرها مشترک بودند. یکی برای طبقه بالا و دو تا برای حیاط و طبقه پایین. اینم بگم که قیمت اجاره اتاق نفراتی حساب میشد. راستش من اصلا اون اول با خانم ملکپور صحبتشو نکردم و میدونستم قطعا خوب و اوکیه. آخرسرم موقع رفتن ساسان گفت میشه ۲۲۰ با صبحونه که ارزش حالی که من از اونجا بردم اصلا قابل محاسبه ریالی نبود. حلال اولسون.
بعد گپ کوتاه با بچهها که ای کاش تموم نمیشد، بساط رو جمع کردم و رفتم کنار جاده که به بقیه ماجراجوییم برسم. جزیره لاوان، جزیره مارو، بندر چارک و حبانه کیش. از اینجا به بعد این سفر واقعا لوکیشنا، خاطرات و تجربههای تکرار نشدنی و درجه یکی داشت که شبیهش رو ندیدید و بدون اغراق و بازارگرمی، توصیه میکنم حتما بخونید.
در پیشِ رو:
- جزیره لاوان (سفرنامه صبح روز سوم)
- جزیره مارو یا جزیره شیدور (سفرنامه روز سوم)
- چارک به کیش (سفرنامه روز چهارم)
- رستوران حبانه کیش (سفرنامه شب چهارم و آخر)
ظاهرا شما یونان و قبرس روحتی توی عکس های گوگل هم ندیدی !
یک حیاط خیلی معمولی و بدون امکانات !
کلا هرجا دیدی نوشته بوم گردی زود فرار کنید
منظورش اینه که هیچ امکاناتی نداریم و در حد صفریم !
ک
سلام. حرفتون رو درک میکنم و بهنظرم کاملا سلیقهایه. من خیلی با شما موافق نیستم. به نظرم بومگردیها هر چی بیشتر به زیست طبیعی اون منطقه نزدیک باشن برای مسافرایی که دنبال این موضوعن جذابترن. وگرنه همهجا هتلای پنج ستاره هست. هرچند بازم زندگی تو اقامتگاه زمین تا اسمون با زندگی تو خونه افراد محلی فرق داره.
با اجازتون بازنشر شد